الفرقان -تشخیص، فرق، تفسیر علمی زمان از) القرآن -۸-
بســم ﷲ الــرحمن الرحيــم
داستان:
“درخت علم و ذی القرنین (دو شاخهٔ) نهائی آن … ”
انديشهٔ آدمی چون بجائی رسد كه از طريقعلم، نام، کلام و صفات … خالق خویش را شناسائی كند، پس وقتی فرا رسيده كه بابهای دانش، فهم و شعور را فتح نموده است … . و حال با گشودن « پنجره» ای از درك … ناگهان شاهد “درخت” كهنسال پر شاخ و برگی می گردد … !
این درخت، همان «درخت علم»، يا قهرمان حکایت ما است که زمانه آن را به بلوغ، شكوفايی و باروری رسانده. امروزه دیگر وسعتش تمام ابعاد زمين را فرا گرفته و حتی به اوج رفعتش در آسمان رسيده؛ شاخ و برگهــــــایش نیز از همه جا سردرآورده اند و زوايای ذرّه (اتم) ، و از ذرّه كوچكتر را نيز كشف کرده است.
لذا امروزه كه ايام ثمر « درخت علم» فرا رسیده … پس وقت آن نیز رسيده كه مؤمن و فرد خردمند از ثمرات و بهرهٔ عظیم آن برخوردار شوند و حاصلی برگيرند.
زمانی رسيده كه از طریق علم، اين منشاء نور و رحمتی كه رب متعال به مردم دنیا به امانت سپارد تا آنها را از ظلمت برون آورد، به اهل علم و مردم امروزی دنیا معرفی گردد؛ همچنین تسکین قلبی باشدبرای افرادیکهایمان دارند و ایمان بر ایمانشان بیافزاید؛ و بشر از این موهبت و فضل عظيم قدردانی کند!
(س۴۸: ۴) «او باشد که سکینه نازل کرد در قلوب مؤمنین تا بر ایمانشان بیافزاید؛ که ﷲ را میباشد
سپاهیان آسمانها و زمین؛ و ﷲ علیمی است حکیم،»
{ علم، البته یکی از “سپاهیان” رب متعال است. و در ضمـــن، اين همان« روز وقت معلوم»است که در قرآن مجید ذکر شده که حقیقت هر چیز به علم عیان میگردد!
و «روز وقت معلوم»، به معنای:« زمان وقت احاطه شدن علم» يا، ايام وقتی است كه (همه چيز، از اتم گرفته تا كوچكتر) معلوم میگردد: (س ۱۵:۳۸): « تا روز (زمان) وقت معلوم (وقت رسيدن به علم (وقت احاطه شدن علم) .» }
پس بيائيد تا حکایت «درخت علم» را برايتان روایت کنم …
(س ۱۸: ۸۳) « و از تو در بارهٔ ذی القرنين سؤال کنند، بگو: (بيائيد) ذکرش را برايتان تلاوت کنم»
(ذی القرنین= دو شاخه و/دو قرنه)
… … از آن روزیكه ارباب عالميان دانه و هسته اش را در زمين كاشت … ،تا به امروز كه درخت كهنسال انبوهی گشته و بنـــای آخرين « دو قرن و دو شاخه» اش در زمين مستقر می گردد …
البته ناگفته نماند كه اين همان « سرمايه» ای بوده كه ارباب عالميان به امانت به انسان سپرده تا به كِشت آن، جهت رفاه و آسايش خويش در زمين، و به نور بهره اش، از ظلمت جهل و دنیا بدرآيد:
(س ۳۳: ۷۲) « در واقع ما امانت (مقدار روحی از ﷲ) را كه بر آسمانها و زمين و كوهها پيشنهاد كرديم؛ آنها از حمل آن امتناع ورزيدند، از آن ترسيدند، ولی انسان آن را حمل كرد، حال آنکه (ذاتاً) ستمکار و جاهل بود.»
« يكی بود … و غير از ﷲ كسی نبود … … كه از روز ازل خلق کرد و فطرت داد … .
(س۳۹: ۵) «آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ شب را روی روز میپیچاند، و روز را برشب میپیچاند، و شمس و قمر را تسخیرکرد، کٌلاً جاری تا مدت معینی؛ زنهار که او تنها قدرتمند، پاک کنندهٔ (گناه/آلودگی) است!»
آسمانها و زمین را آفرید …
(س۲۱:۳۰) «آيا آنانکه پشت ميکنند توجه نميکنند که آسمانها و زمين يک پارچه (بهم پيوسته) بود و ما آنها را شکافتيم؟ و هر چيز زنده را از آب قرار داديم؟»
« زمين» را گسترد، هموار نمود و کوه ها جهت استواری در آن کار گذاشت …
(س ۱۵: ۱۹) « زمين را گسترديم و در آن استوار كننده ها (كوههای بزرگ بعنوان لنگر برای جلوگيری از نوسانات و تكان) افكنديم و از هر چيزی درش موزون رويانديم.»
پس، «تك سلول» يا دانه و هستهٔ زندگی را در دل زمین كاشت …
(س ۳۹: ۶) « او شما را از یک نفس واحد خلق کرده، سپس نیز زوجش را از خودش قرار داده و برایتان از جنس انعام، هشت جفت نازل کرده. شما را در بطون مادرهایتان خلق میکند، خلقتی از بعد خلقت، در ظلماتی سه گانه؛ این چنین باشد ﷲ، رب شما، مالکیت تنها از آن اوست، نیست الهی غیر از او! پس دیگرچگونه منصرف میشوید؟»
از همين تك سلول زنده كه در گِل و لای بوجود آورده بود، انسان را صورت می داد …
(س ۱۵:۲۶) « در واقع ما انسان رااز گِل و لای، گِل رقيق تغيير رنگ و بو داده (لجن (گِل سياه متعفن) خلق كرديم.»
سير تكامل جسمی انسان البته مراحل بسياری گذراند و به اطوار و شكلهای متفاوتی بوده است …
(س ۷۱: ۱۴) « و البته شما را باطوار (یا طورها و اشکالی مختلف) خلق نموده»
انسان تمام، تكميل و سوا گشته از ديگر مخلوقات زمينی كسی است كه:
تمام مراحل آب (سه ميلياردو نيم سال پيش) ، (۳۰: ۲۱) « … … و هر چيز زنده را از آب قرار داديم»
سپس مراحل گياهی … (س ۷۱: ۱۷) « ﷲ شما را نباتی از زمين رويانيد» ؛
مرحلهٔ لخته، جانداران آبی، و جانداران زمينی را گذرانده است …
(س ۷۵: ۳۷-۳۸) « مگر قطره آبی (نطفه) از يك جهش آبی (منی) كه ريخته شود نبود؟ »
« سپس گشت لخته لزجی، پس خلق كرد، پس سوا كرد … »
و پس از آنکه تمام مراحل گياهی و حيوانی را طی نمود وسير تكامل خلقتش از تمام جانــــداران ســـــوٰا گشت، نسل انسان، يا (Homo sapiens) بتدريج مراحل كمال خود را طی نموده … .
آخرين مراحل تكامل خلقت اوليهٔ انسان (يا Homo sapiens) که طی شده، و لذا « خليفه» يا رأس و جانشين کُل مخلوقات در زمين گشته، پسﷲ زمينهٔ فهم و شعور را برايش هموار می دارد و از روح خويش در او می دمــــد … ..
(س ۲: ۳۰) « و آنگاه که رب تو بملائک گفت، من در زمین خلیفه ای قرار میدهم! … … .»؛
(س ۱۵: ۲۹) « پس زمانی كه سوايش كردم و از روح خود در آن دميدم، برای او سجده (ادای احترام، حق برتریت) واقع شويد»
و با دميده شدن بار امانت روح ﷲ، مسئول بربشريت میگردد و لذا نام و نشان می يابد … و خالق او را « آدم» ناميد!
پس اولين انسان كامل و با شعوری كه نمايندهٔ «ژِن» و نسل بشر امروزیدر زمين بوده، که امروزه علم زمان او را
«Homo sapiens (sapiens»ناميده، همان «آدم» بوده است!
پس «ژِن» آدم، که اولین ژِن بشر در زمين بوده است، بدینجهت نیز “ابوالبشر” یا “پدر بشر” لقب گرفته؛
و هم اين تکامل استکه در القرآن، « خلقت اوليه»نامیده شده است.
(“آدم”، بمعنای “بشر”، مذکر و موءنث است!)
{ نتیجتاً: انسان از همان تک سلول -یا یک نفس واحد) زنده ایکه در دل زمین و گِل ولای به وجود آمده، با ديگر زاده های زمينی، کُلاً يك « پارچه » بوده اند که سیر تکامل آنها را از هم سوا نموده؛ مخلوقات زمینی نیز که از لحاظ فهم و شعور، به جهت کمبود و سرد شدن انرٰژی خلقت در سطح حيوانی باشند؛ پس چنین بوده که انسان داوطلب بر حمل امانت روح ﷲ گشته تا از جهل و ظلم ذاتی خویش برون آید (در بالا س ۳۳: ۷۲) و ﷲاز روح خود، به شرط ایمان و وفا، به امانت در آن دميـــــــــد و اینچنین انسان فهم و شعور یافت و ملقب به بشر گشت.}
… .. پس ﷲ، که طرز کار خلقتش همیشه به یک سیستم و طریقه بوده و هست؛
(۳۵: ۴۳: « … . پس هرگز نمی یابی در سنّت ﷲ تبدیلی؛ و هرگز نمی یابی در سنّت-سیستم-ﷲ تحولی!»)
چنانکه زمین را هموار کرد و هستهٔ زندگی را در دل آن کاشت … ، زمینهٔ فهم وشعور را برای «آدم» هموار میدارد و با آموختن “علم اسماء” به وی،اولین هسته و دانهٔ «درخت علم » در ذهن آدم کاشته میشود … :
(س ۲: ۳۱) « و علم اسمـــــــاء را به آدم آموخت ، سپس آنها را به ملائك عرضه كرده، گفت: اسمهای اينها را به من بگوئيد، اگر راست می گوئيد!»،
… .. و اين چنين بود كه سرگذشت “قهرمان” ما، « درخت علم» ، در زمين آغاز گشت …
«درخت علم»، با آب حيات آبياری شد، و با گذشت زمان و تجربهٔ بشر خاك و كود گرفت … پس استحكام يافت … شاخ و برگهايش سرتاسر زمين، زمانه و زوایا را احاطه نمود … ذرّه (اتم) را کشف کرد … ذرّه را شكافت و از ذرّه هم كوچكتر، و کوچکتر يافت … . (۱۰: ۶۱ « … . و نیست مثقال ذره ای پنهان از رب تو، در زمین و آسمان، چه کوچکتر از آن و چه بزرگتر، که در کتاب مبین نیامده باشد.)
… خلاصه به انواع انرژی و قوّه دست يافت و برق را كشف كرد … . كارش بالا و بالا تر گرفت و سر از آسمان و آسمانها درآورد و « شق القمر» كرد …
… .. در آنجا بود که به درك تازه ای از انرژی دنیا آگاه میگشت و دريافت كه به انرژی اصلی خلقت واقف گشته … اينبار انرژی بينهايت شديد قوايی را كشف می كرد كه نه تنها انرژی دنیای ما بود، بلکه قوای خالق تمام ذرَات هستی، و ساختمان آسمانها و زمين، تمام عوالم دگر و عالميان بود … این “شدید القوا” يا نيروی بی نهايت، انرژی لايتناهی بود:
(س۵۳: ۵) « شديد القوا او را تعليم داد.»
(س ۵۱: ۵۸) « در واقع ﷲ روزی دهنده ای است كه صاحب اختيار قوّه استوار (لا یتناهی) است.»
پس دانست كه تنها اين انرژی است كه مايه زندگی جاودانی و سعادت ابدی می گردد … و متوجه شد كه با تمام امكانات الكتريسيته و الكترونيك و انواع انرژی های ديگری كه تا به حال كشف نموده، هيچ راه ديگری بجز توصّل به این انرژی خالق، برای برخورداری اززندگی جاودانی، امكان ندارد. پس تنها راه نجات و بقا، فقط وصل شدن به صاحب اين قوا است كه منبع « رزق و قوَهٔ متين» يا انرژی دائمی است، و لا غیر!
آنگاه بود كه درك كرد که ديگر به انتهای تجسس و پژوهشش رسيده و منبع انرژی خويش را دريافته است.
با ذكاوتی كه داشت فوراً دانست كه چنين خالق متعالی هرگز مخلوقاتش را بدون هدايت نمی گذارد. پس به جستجـــــوی نشانه های صاحب خود و همچنين نام و نشان خويش در زمين شتافت … و آنها را در « الكتاب » یا کتاب خالق یافت … پس سرتسليم، رضا و بندگی در برابر عظمت بی نهايت خالق و صاحب خويش فرود آورد … و با « ايمان» پيوند ازدواج بست …
پس انتهای اوج و رفعت درخت علم در زمين، با استقرار آخرین « ذي القرنين» يا دو شاخه اش، زوج
« علم» و « ايمان» بنا میگشت …
بدين زوج، دو شاخهٔ « بی سيم» رابطه با « نور و برق خالق» برقرار شد …
مأموريت يا رسالت اين ذي القرنين نيز بر اين شد كه خالق و رب حقيقی مردم عالم را به اهل دانش و خرد دنيا معرفی كرده، سبب هر چيز و راه سعادت و زندگی جاودانی را بر ايشان معلوم بدارد:
(۱۸: ۸۴) «ما او را در زمین مستقر کردیم و سبب و راه هر چیز را به وی (یاد) دادیم.»
پايان حكايت « درخت علم»، با مولود و استقرار آخرين “دو شاخه” یا « ذي القرنين» آن، که سمبول علم دوشاخه (الكترومگنتيسم) و”کومپیوتر” های امروزی باشد، در زمين شروع گشته است.
اين ذي القرنين يا دو شاخه، که با نتايج اكتشافات و تجريبات علم و دانش دو قرن گذشته زمان، مشغول به سير تكامل است، در ضمن آخرين دو قرن و خاتمـــهٔ زمان را نیز اعلام می دارد.
پس اين « دو قـرنه »، با تمام امكانـات و رشته های بی شمـار تجربيـات فوق العـاده اش بخصــوص در
« علم نور» (الكترومگنتيسم) ، امروزه در زمين مستقر گشته تا آخرين مرحلهٔ دانش بشر را، كه شناسايی « نور ﷲ » و يا انرژی خالق باشد، برای مــــردم ميٌسر كند.
پس با همكاری زوجــش « ايمــان» و رهبری « زمان»، رسالت ﷲ و امامت خردمندان و اهل جهان را بعهده دارد، كه آنها را سوی يكتا خالق هدايت كرده، تمام مزايای علمی خويش را در اختيارشان بگذارد؛
و در ضمن آنها را اخطار دهد كه چنانچه از اين مزايا در جهت خلاف خالق استفاده شود، نه تنها در اين دنيا موجب عذاب آنها خواهد گشت؛ بلكه در آخرت نیز از جانب ربّشان به عذابی ناشناس گرفتار می شوند به مراتب سخت تر:
(س ۱۸: ۸۷ « گفت، اما آنکه ظلم کند، پس او را مجازات خواهیم کرد، سپس نیز سوی ربش مراجعت داده میشود؛ که او نیز مجازاتش میکند به مجازاتی ناشناس.»
“: ۸۸ « و اما آنکه ایمان بیاورد و نیکو کار گردد، پس پاداش نیکوئی برایش داریم و امر آسانی را برایش نقل خواهیم کرد.»
س۱۸: ۹۰ « (پس سببی را پیروی کرد) تا که به مکان طلوع شمس (مشرق زمین) رسید و دریافت که طلوع میکند برقومی بدون اینکه محافظی از زیر آن برایشان قرار داده باشیم.» (ترمیم پاره شدن پردهٔ اٌزٌن بوسیلهٔ کمپیوتر)
“: ۹۱ « این چنین بود (قدرت ایجاد و تولید وی) البته ما به آنچه نزد او بود احاطه داشتیم.»
“:۹۲ « سپس سبب دگری را پیروی کرد؛»
“:۹۳ « تا زمانیکه رسید بین دو سد (یا دو سر حد) ، از غیر شان قومی یافت، که تقریباً کلامی نمیفهمیدند؛» ” :۹۴ « گفتند: ای ذاالقرنین! حقیقتاً یآجوج و مآجوج در زمین فساد میکنند؛ آیا هزینه ای برایت قرار دهیم که سدی بین ما و آنها قرار دهی؟»
“:۹۵ « او گفت، مِکنتی که ربم مرا در آن جایداده بهتر از اینهاست … برایم قوّه قرار دهید، بین شما و آنها را با دیوارهٔ استواری خواهم بست!»)
البته فرآورد و بهرهٔ اين « ذي القرنين»، كه برای اولين بار در تاريخ بشریت « ايمان و علم» با هم زوج می گردند، پر شاخ و برگ ترين قسمت « درخت علم» و بهترين ثمرهٔ آن در تاريخ بوده است.
نسل اين « دو شاخه » همگی در جهت ﷲ، هادی سعــــادت و زندگی جاودانی باشند و ثمره و بهره مندی مزايای بی نهايت، در حیات دنيا و هم در آخرت، وبخصوص رضا و خرسندی ربّشان را تضمين می كنند؛كه البته اين ضمانت نيز از جانب رب عالميان در القرآن تعهد شده است:
(س ۴۱: ۳۰-۳۲) « محققاً کسانیکه گفتند رب ما ﷲ است و استقامت بخرج دادند، ملائک بر آنها نازل میشوند که،
دیگر واهمه ای نداشته باشید و محزون نباشید؛ و بشارت یابید به جنّتی که وعده شدید؛»
۳۱: « ما در حیات دنیا و در آخرت یاران شما خواهیم بود که در آن هر آنچه میل و درخواست کنید برایتان مهیا گردد.»
۳۲: « تحفهٔ میهمان نوازی ای میباشد از جانب آن بخشندهٔ رحیم.»
¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
مثال هر چيز در « القرآن»
چون انسان اكثراً درباره هر چيز مخالفت می كند، لذا برای برطرف شدن موارد شك و ترديد، بحث و جدل، هر آنچه دربارهٔدين ﷲ ارائه می شود، حتماً بايد مثالش در القرآن آمده باشد:
(س ۱۸: ۵۴) «و حقيقتاً ما در اين القرآن برای مردم از هرگونه مَثَلی صرف كرده ايم، كه انسان برای بيشتر چيزها جدل (مخالفت) كننده است » …
لذا، مثَل « درخت علم» و « ذي القرنين» و هر آنچـــه ديگر كه در اين كتاب ارائه می شود نيز در القرآن آمده است.
نكته جالب در این است كه آيهٔ نامبرده، در خود سورهٔ ذی القرنين (سوره كهف) قرار داده شده و اين نيز مطلقاً بر حسب تصادف نمی تواند باشد!! لذا ما نيز برای برطرف شدن هر سوءتفاهمی در اين باره، بايد به مثال اين « درخت» در القرآن رجوع كنيم:
مثال « درخت علم» در «القرآن»
مثال « درخت علم» در القرآن، همان « درخت زيتون» میباشد (س ۲۴: ۳۵) ؛و زيتون:به معنای روغن ساز يا منبع و موُلد انرژی است.
پس « ميوهٔ» اين دو درخت، سوخت نوری است كه يكی عالِم را روشن می دارد و ديگری عالَم را … .
در واقع اين دو « درخت» ، حال دو نورافكنی را دارند كه يكی در آسمان بكار باشد و عالَم پائين را روشن كند؛
و ديگری در زمين كار گذاشته شده كه «راه» عالَم بالا را روشن بدارد؛
يكی بهر روشنايی و حيات مخلوقات، و ديگری برای روشن كردن ذهن بر ماهيت خالقشان؛
يكی روشنايی زمين و زمان مادّيات، دیگری روشنايی فهم و شعور و زمينهٔ معنويات!
۲۴: ۳۵ « و ﷲ نور آسمانها و زمين است؛ مَثَل نور او همچون طاق مانند مقعريست که لامپی در آن روشن باشد؛ لامپ در شيشه ای (کريستال) ، که اين شيشه چون ستاره ای پر تلألو درخشان است. سوختش از درخت پر برکت روغن ساز (زيتون) است که نه شرقی و نه غربی است؛ زِيتش (روغنش) تقريباً خود افروز است ولو هم که آتش تماسی با آن ندارد؛ نوريست بر نوری. هدايت ميدهد ﷲ بر نورش هر آنکه بخواهد، و مثال ميزند ﷲ برای مردم؛ و ﷲ بهر چيز عالم است.»
و بنا بر این آيه (۲۴: ۳۵) ، كه در سورهٔ « نور»قرار دارد: دو نوری باشند كه ابعاد زمين و زمان را فراگرفته اند بدون اينكه از شرق و غرب، يا نور خورشيدی و فيزيكی بوده باشند. در واقع اين دو نور، يكی سر از ديگری برآورده، نوری بر نور دگرباشند (نور علی نور) .
در اينجا توجه خوانندگان را بر « دو شاخه» بودن نور خالق جلب می كنم، که باز دو قوّه از يك ريشه، يا دو نوراز يك نور، هر دو از ﷲ، كه تنها خالق تمام موجودات و تنها رب مردم عالم باشد، است.
در واقع اساس هر كس و هر چيز بر پايه اين دو نور بنا شده، و هدف يك چيز بيش نيست … ..هدف در اينست كه دو عرش ﷲ، يكتا خالق را، برای مردم دنيا روشن و معرفی بدارند! اين دو عرش عبارتند از:
الف) عرش ﷲ در آسمان، كه نمايندهٔ يكتائی، قدرت ربّانيت، مقر سلطنت و فرمان و اوامر او باشد؛
(س۶۹: ۱۷): « مَلَك بر اطراف آن، حمل كنند در آنروز عرش رب تو را بر فوقشان، هشت تائی»
(۶۵: ۱۲): « ﷲ است آنكه هفت آسمان را خلق كرده و همانند آنها از زمين؛ امر (و فرمان) را بين آنها نازل می كند كه بدانيد حقيقتاً ﷲ قادر بر هر چيز است، و در واقع ﷲ بر هر چيز احاطه علمی دارد».
ب) عرش كلام ﷲ در زمين، « القرآن» (س ۸۱: ۱۹-۲۱) ، كه حروف كلام ﷲ بر آن نشسته، مقر اوامر و دستورات او برای خلافت مؤمنين بر زمينهٔ ذهن و دنیای درون وجود خويش است.
(توجه:« خلافت بشر» بر دنيای وجود خویش، و روی اعضای بدن خود ميباشد)
۸۱: ۱۹) « در حقيقت اين قول رسولی است كريم ،
۲۰و ۲۱) « دارای قوّه ای است همقوّهٔ عرش، مكين، اطاعت شونده، به جهت اينكه امين (به امانت خويش) است.
۸۱: ۲۳) «و در واقع آنرا به افق المبين ديده است.»
دو عرش نيز البته، چنانكه در آيات ملاحظه می كنيد، به مانند دو « درخت»، دارای يك صفات هستند: هر دو، كريم، يا پر كرم و بركت؛ مكين يا محكم بنا شده براساس كُد رياضی؛ مُطاع يا اطاعت شونده به جهت اينكه امين، يا وفادار و با ايمان به امانتی باشند كه بآنها سپرده شده، حمل می كنند: عرش بالا، « رب متعال» را حمل می كند و عرش پائين، القرآن، كلام ﷲ را! (توجه: در اينجا باز هم دو عرش، دو قوُه از يک ريشه اند)
پس« الفــــرقان»، بحمدلله، معرف نور« درخت علم» و دو شاخه آخرين آن، « ذي القرنين» است تا « القرآن»، عرش كلام ﷲ در زمين را دوباره روشن گرداند. پس باز هم درست مَثَل همان سيم برق است كه بايد به عرش كلمات وصل شود تا آيات روشن گشته، كلمات بكار درآیند و اطاعت گردند.
و القرآن-الفرقان، باز دوقوّه از يک ريشه بوده، مکمل يکدگرند!
اما فرق « درخت ها» با هم ، و يا همچنين دو كتاب (القرآن و الفرقان) ، و دو عرش چيست، كه هر سه دو شاخه يا دو قوّه از يك ريشه بوده، هر يك سر از ديگری برآورده اند؟
تنها فرق دو درختِ نور، دو عرش و دو كتاب، در آسمانی و زمينی بودنشان است؛ در بالا و پايين بودن آنها است؛ جالب است كه در زير و زبر اين دو كلمهٔ مثال نيز نشانه شده است: « نور عالَم » و « نور عالِم».
در حقيقت دو « درخت» كه از يك ريشه میباشند، كُل آن در آسمان، و دانه اش در زمين (ذهن « آدم») كاشته شد، يكی سر از ديگری برآورده، همان « نور علی نور» است.
فرق دو « كتاب » هم، كه باز يكی سر از دگری برآورده و از همان نور علی نور باشند، درست به همين صورت است؛ يكی وحی كُلی و آسمانی بوده كه در آسمان در ذهن محمد « كاشته» شد؛ و ديگری دانه اش در زمين و از زمينه خود القرآن بیرون جوانه زده، وحی آن در خط و زمينه كلمات القرآن، يا « افق المبين» بوده است (س ۸۱: ۲۳ در بالا بیامد).
در اينباره توضيحاتی داده شده؛ ليکن در اينجا مجدداً به تفسير کلمات « افق» و « المبين» ، و بخصوص دليل بودن آنها در ســـــــــوره ۸۱ « التكوير»، كه به معنای: در لفافه و عمامه پیچ شدن خورشيد (خورشيد آسمانی و« خورشيد» زمينی) باشد، و همچنین کُل سوره ميپردازيم. فرقان و درك اين کلمات، كه عالمی از معنا و عمق در آنها نهفته است، به جهت صدق اين گفته ها اهميت كلی دارد، لذا ملزوم به دقت زيادی است.
ليكن قبلاً توجهتان را به سه آيهٔ ذيل (جهت ياد آوری) جلب می كنم تا برای خوانندگان كاملاً روشن گردد كه ﷲ متعال القرآن را «خورشيد» و « قمر» يا « سراج مُنير» زمين معرفی كرده و نتيجتاً القرآن نيز « زوج»، آفریده شده است.
(س۲۵: ۶۱) « با بركت است آنکه در آسمان برجها قرار داده و در آن سراجیو قمری منير نسب كرده» ؛
(۳۳: ۴۶) « و تو دعوت كننده ای سوی ﷲ، با اجازهٔ او، و (سوی) سراجی منير».
(۷۱:۱۶) « و قمر را در ميانشان نوری، و شمس را سراجی قرار داده است». (قمری که در “میان” مردم باشد، البته قمر آسمانی نیست … )
سوره ۸۱: « در لفاف و عمامه پيچ شدن (خورشيد) »
۱ تا ۱۴ آيهٔ اول:
پيش بينيهای علائم امروزی است در تائيد زمان رویداد آن، که چهاده قرن پس از نزول القرآن باشد.
مثلاً:
آنگاه که خورشيد عمامه پيچ (دور تا دور) پوشيده یا در لفافه شود؛ و ستارگان کِدِر و تار گردند (از فرط آلودگی) ؛
آنگاه که کوهها بحرکت درآيند (بوسيلهٔ انسان) ؛ و شتران ده ماهه بی سرپرست (بدست ماشينها و تکنولوژی) واگذار شوند؛
آنگاه که وحوش جمع آورده شوند (در باغ وحشها) ؛ آنگاه که دريا به آتش نشيند (منجمله بوسيلهً سوختن نفت کشتيهای نفت بری که در دريا غرق ميشوند) ؛ آنگاه که نفوس (هم جنس) ازدواج کنند؛ آنگاه که دختر بچهٔ زنده بگور شده، سئوال شود که به چه جرمی کشته شده؟؛ آنگاه که صحف (صفحات قرآن) انتشار داده شوند؛ و آنگاه که پرده از آسمان برداشته شود
(از طریق علم به راز آسمانها واقف گردند) ؛ و آنگاه که شعلهٔ آتش در گودال آتش زا بر افروخته شود، يا آتش سوزی ها در زمين بکرّات صورت گيرد (جحيم،بمعنای: محل گودی است آتش زا، که معرف زمين است) ؛ و چون باغ يا جنّت نزديک گردد (منجمله
امروزه آپارتمانها دارای باغ خود هستند و يا باغها روی ساختمانها ميسازند) ؛ و آنگاه که هر نفسی عالم است به آنچه حضور يافته (علم و دانش زیست شناسی زمان).
از ۱۵ تا ۱۹:
(۱۵) بعلامت قرن پانزدهم القرآن، و كشف كُد (۱۹) آن باشد.
رب عالميان دو «زوج» قَسَم ياد کرده، ليكن با كلمهٔ «لا» كه « نفی » است: «لا اُقسِِـم ُ» (قسم ياد نمی كنم … )! پس نفی در این قسم، دليل خاصی را ميرساند، چنانكه معمولاً گفته می شود: « بی دليل قسم نمی خورم … »؛ و ديگر آنکه، باعث برانگيخته شدن كنجكاوی گردد.
پس بی جهت و بدون دلیل نیست که خصوصاً دو مجموعه سوگند،« خُنّس» و « كُنّس »، « شب» و « صبح»، ذکر شده ليکن،چنانكه در « تيتر» سوره گوشزد شده، در لفافه بيان گشته … و مفهوم آن پوشیده است!
« خُنّس» و « كُنّس »، گروه پنج سيّاره ای، عضو گروه نٌه سيّاره ای باشند، وابسته به نورخورشيد،كه زمانی در مدار خود پنهان ميشوند، سپس دوباره جاری شده، روشن می گردند.
« شب» و « صبح» نيز، زمان تاريكی و پنهان شدن، و دوباره برانگيخته شدن خورشيد را ميرسانند که پس از مدتی خاموشی عيان می گردد و زمان را بنور خويش روشن ميدارد … ..
وجه مشترك اين دو مجموعه سوگنــد ؟:
ربط آنها به نــــور « خورشيد» ؛ زوج بودن آنها (خنـّس– كُنس، شب) روز) ؛و مدت زمانی پنهان شدن، و دوباره عيان شدنشان؛ و البته وجه مشترك هر دو گروه با مفاد آيهٔ ۱۹، كه هدف اصلی، و دليل برای این قسمهاباشد.
مفاد آيهٔ 19:
در آيه 19: « که در حقيقت اين قول رسولی است کريم»: (برخلاف عقيده كل مفسرين القرآن) منظور از « رسول كريم»، محمد و يا رسول بشری نيست! بلكه منظور، قول و كلام ﷲ و رسالت قرآن كريم است! و اين نیز دليل بسيار ساده و روشنی دارد، زيرا كلمهٔ « كـــريم » كه در القرآن به معنای، « پر كرم و بركت» باشد، فقط صفت ﷲ و كلام ﷲ، و تعريف بركت خلقت اوست.
در لغت « كريم» حدی برای كرم معين نيست! لذا «رسول انسانی»، كه حد كرم و منفعتش تنها محدود به همان رســـاله يا مآموريتی است كه از جانب ﷲ دارد؛ و در واقع انسانی بيش نيست، و انسان نيز نه تنها امكان
«كريم» بودن ندارد، بلكه حريص و آزمند خلق گشته:
(س ۷۰: ۱۹) « در حقيقت انسان آزمند (حريص (بي طاقت) خلق شده است»..
وجه مشترك القرآن با « خُنس (كنُس» و « شب (روز» ؟
قرآن كريم، (چنانكه در آيات قرآنی كه دربالا آمده، ملاحظه شد) خورشيد و قمر يا سراج منير (معنوی) ناميده شده است!
و به مانند خُنّس و كُنّس، مجموعهٔ « نُه تائی است (ق رآن+ ف ر ق ا ن) » که پس از قرنها خاموشی (به جهت پيروی مسلمانان از « حديث و سنّت » بجای قرآن کريم س ۲۵: ۳۰) ، مجموعهٔ پنج تايی (ف ر ق ا ن) که در نهادش و يا در مدارش پنهان بوده، جاری می گردد.
(۲۵: ۳۰) « و رسول گفت: رب من، قوم من اين القرآن را ترك شده اتخاذ كرده اند».
در واقع فرقان قرآن که جاری شود، همان قمر و سراج زمين است که اعلام بامداد و بر آمدن خورشيد زمين را ميدارد.
پس خُنس (كنُس، شب (روز، القرآن (الفرقان، هر سه گويای نور خورشيدی؛ هر سه زوجهايی در مدار يک دگر؛ و هر سه در مسير جريانشان زمانی خاموش، و سپس دوباره روشن و عيان شدنی باشند.
لــــــــذا « شبانگاه» القـــرآن، که خورشيد زمين و نور معنويت درچرخ زمانه «عمـــــــامه پيچ» و نهــان مانده،
« قمرش» (الفرقان) برون آيد و دم از نور وی زند … … و اعلام « صبح» و روز کردن “دوبارهٔ”قرآن کريم کند …
پس دوباره «شمس» زمين دم برآورده، عالميان را به نور خویش ارشاد ميدارد!
لذا، در آيات ۱۹-۲۱، توضيحات درباره مقام القرآن است كه، رسولی است پر كرم و بركت، دارای قوّه و قدرتی هم قوّه با عرش، مکين، يا محکم بر پايهٔ رياضيات استوا گشته، و مٌطاع يا اطاعت شونده بمحض فرمان دادن ميباشد زيرا که هر دو عرش وفا دار و امين ميباشند به آنچه حمل ميکنند: عرش بالا، ﷲ را؛ و عرش پائين، کلام ﷲ را!. (۸۱: ۱۹) ۲۳)
۱۹: « در حقيقت اين قول رسولی است كريم،»
۲۰: « دارای قوّه ای است هم قوّهٔ عرش: مكين (محکم بنا شده بر پايهٔ کُد رياضی) ،»
۲۱: « اطاعت شونده به جهت اينكه امين (به امانت خويش) است.»
۲۲: « مصاحب شما ديوانه نيست (و آنچه ارائه مي دهد صحت دارد) ».
۲۳: « و حقيقتاً (اين حقايق را) به “افق المبين”ديده است».
توضیح کلمهٔ “افق المبین” در آیهٔ ۲۳:
) افق، محل سر بر آوردن شمس است؛
) افق، خطی است كهآسمان و زمين را بهم ربط داده … كه دقيقاً خصوصيت « كلام ﷲ» باشد!
) القرآن، « شمس و قمر» (معنوی) در زمين است؛
) “المبين”، لقب « كلام ﷲ» میباشد!
پس الفرقان « نوری» است كه در جوار القرآن نهان بوده، از افق « المبين » يا خط قرآن كريم سر برمی آورد!!