الفرقان -تشخیص، فرق، تفسیر علمی زمان از) القرآن -۱۵-
بســم ﷲ الــرحمن الرحيــم
الرحمن/اسرار خلقت
آزموده شدن ملائك:
چنانكه اشاره شد، رب متعال هیچ یک از ملائک را در خلقت “دنيا” با آسمانها، زمينش و انسان، شرکت نداده بود؛ وملائک شاهد پیمانی که رب با انسان بست که به «روح» خود وی را از ظلمت جهل برون آرد و او را ارتقاء به بشریت داده بود، نبوده اند!
پس ملائک بکلی از چگونگی عهد و پیمان رب و انسان بی خبرند!
از طرفی هم بواسطهٔ امتحان وفای به عهد انسان و حفظ امانت “روح” در مدت زمان زندگی در زمین، الرحمن جهت تدبيراوامر بشری، باید عرشی برای زمام امور دنیوی بر قرار كند … لیکن چون دنیای مادی طاقت نزدیکی به رب را، که نور و انرژی است، ندارد، واسطه و دستيارانی برای بر گزاری امور دنيوی لازم است؛ و لذا البته ملائك سربازان و دستياران خواهند شد!
پس الرحمن قبل از استقرارعرش حکومت، و تآئین دستیاران بنا به استحقاق رتبه و مقام هر يك در مأموريت شان جهت امور دنيوی، البته استقامت و پایداری یک یکشان را در صداقت و درستکاری بر محك آزمايش قرار میدهد تا مستعدانشان در انحراف و ضعف ایمان از بینشان معلوم گردند؛
س ۱۰: ۳ « در واقع رب شما ﷲ، کسی استکه آسمانها و زمين را در شش ايّام خلق نموده، سپس برعرش استوا گشته بجهت تدبير امر؛ چنين است ﷲ رب شما پس فقط او را عبادت کنيد؛ چرا پس متذکر نميشويد؟!
س ۱۸: ۵۱ « من (ملائك) را شاهد خلقت آسمانها و زمين و خلقت نفوس آنها (بشر) نكردم و هرگز گمراه شوندگان را همچون دستيار (بازو) برنگيرم.»
س ۳۷:۱۶۴ « (ملائک گفتند) و بين ما كسی نيست كه مقامش معلوم نشده باشد.»
دو اثبات ذيل، تآئید عرايض بالا را در آيات برای خوانندگان روشن می دارند:
-
نزد رب عالميان قاعده ای كلی است كه مؤمن يا وفادار از كفران كننده و خائن معلوم گردد؛ پس بطوركلی ﷲ “آزمايش كننده” است:
س ۲۳:۳۰ « مطلقاً در اين نشانه هائی است و مطلقاً ما آزمايش كننده ايم».
خبر عظيم (س ۳۸: ۶۷) ۶۸) و جريان خصومت ملائك (س ۳۸: ۶۹)
) « بگو: اين (حكايت ملائك و خلقت بشر) خبر عظيمی است،»
) « كه شما از آن رويگردانيد»
) « مرا چه علمی بود به ملاء اعلی وقتی خصومت بينشان در گرفته است … ؟!»
با پيش آمد ارتقاء به مقام بشریت، نه تنها انسان ملزوم گشته که در محك آزمايش قرار گیرد؛
بلكه موضوع امتحان ملائك را نيز موجب بوده، تا مؤمنين ملائک از منافق و مشركين شان معلوم گردند.
پس موضوع و مبحث آزمایش ملائک را، رب متعال، در خبرگماشته شدن خليفه يا جانشينی از خود در زمين اجری کرده؛ لیکن برای پیچیده بودن مبحث امتحان، خبر مقام بشربه خلافت، و قوّت بخشیدن وی به روح خویش را در سه وحلهٔ جداگانه به آنها داده است.
پس به آیهٔ ذیل دقت فرمائید کهاولین مرحلهٔ اعلامخبر بوده:
(۲: ۳۰) « و آنگاه كه رب تو به ملائك گفت، من در حال قرار دادن خليفه (جانشین، نایب) ای در زمين هستم! گفتند، آيا كسی را در آن قرار می دهی كه درش فساد كند و خونها بريزد و حال آنكه ماتسبيح گو به حمد توئيم و تو را تقديس می كنيم؟!
گفت، آنچـــه من می دانم، شما نمی دانيد!»
اين انتخاب، تعجب و اعتراض بسياری از آنها را برمیانگيزد … زيرا لياقت نمايندگی رب و حكومت كردن را در مخلوقی نادان وحشی كه منجر به فساد و خونريزی شود نمی بينند؛ و چرا نبايد جانشين رب يكی از بين خود آنها باشد كه مدام به تسبيح و تقديس وی مشغولند؟!
توجه بفرمائید، در این آیه سئوالی که پیش میاید؛ اگر ملائک در خلقت دنیا و انسان شاهد نبوداند، چگونه میدانسته اند که مخلوق زمینی لایق به خلافت نیست و فساد و خونریزی بپا میکند..؟
لیکن آنچه میدانند، اینست که دنیا از سرد شدن انرژی خلقت بوجود میاید، و زمین نیز با اهالی اش (حیوانات) در پست ترین نقاط خلقت قرار گرفته اند؛ پس مخلوقات زمینی بواسطهٔ ضعف انرژی فاقد فهم و شعورند! و لذا مخلوقی با سطح درک حیوانی به خلافت و نیابت رب … نتیجه بجز “فساد” و “خونریزی” نخواهد بود!
ضمناً در این آیه بخوبی واضح است که اين اعتراض، دليل بر اين بوده كه آنها هنوز از جريان دميده شدن « روح» و تعهد ﷲ، و همچنين تدبير رب در امتحان جميعشان بی خبـــرند، و بدینجهت جملهٔ رب:
«آنچه من میدانم، شما نمیدانید!»
پس خبر مقام خلافت و نیابت ﷲ به يك موجود جاهل، خاكی و پست، و برتريت وی بر ملائك، البته خبر عظيمی بوده و موضوع امتحان بسیار سختی برای ملائك پيش آورده، که تنها تسليم به فرمان رب و مؤمنین حقيقی آنها از اين مهلكه جان سالم بدر برده اند …
در چنین موقعیتی که به هیچ وجه منطق استدلال نمیکند که حیوان بیشعوری به نیابت رب فرماندهی کند … ، فقط آنان كه اطمينان راسخ به حكمت خواسته و انتخاب ربشان كرده اند، در ایمانشان متزلزل نشده و به وی وفادار مانده اند!
پس رب، دستیارانی را خواسته که در هر حال و موقعيتی، دهنه بر حس حسادت و تعصب خويش زده، سر تسليم در برابر امر و فرمان وی فرود آورده اند … تنها چنين ملائكی لياقت خدمت و دستياری رب متعال را داشته، از بقيه باید سوا میگشتند.
پس از اين خبر اوليه، كه عكس العمل ملائك را برانگيخته و بينشان اختلاف عقيده ايجاد كرده، گردهم آئيهای مخفيانه بپا می شود … « ابليس»، يكی از سران و رؤسای عاليقدر ملائك كه قدرت و دانش بسياری داشته و بدين خبر غرورش لطمه دار گشته، خويشتن را برای جانشينی رب سزاوارترين دانسته، برای امر خلافت و فرمانروائی، خود را كانديد اعلام می كند و بدين گمان و نظريه خويش شروع به تحريك و برانگيختن ملائك می نمايد:
(س۳۴: ۲۰) « و البته ابليس آنها را به تصديق بر گمان خود در آورد پس ايشان از وی تبعيت كردند بجز فرقه ای ازمؤمنين.»
پس عدهٔ زيادی از آنها را نيز مجاب می دارد، به غير از مؤمنين واقعی آنها كه هرگز زير بار دلايل ابليس نرفته اند و در انتخاب ربشان به هيچ عنوان شك نكردند، و با وجودی كه ظاهراً استدلال ابليس منطقی بوده و خلافت مخلوقی جاهل درست و عادلانه بنظر نمی رسيده، توكّل به رب برايشان كافی بوده است.
در ضمن ناگفته نماند كه ابليس از جانب رب هيچ قدرت تسلطی روی ملائكی كه متقاعد شده بودند نداشته (۱۷: ۶۵ « در واقع تو را روی بندگان من تسلطی نيست، و به رب تو توكل كافی است.»)
و اگر بعضی شان از وی تبعيت كرده اند فقط به ميل و خواسته خودشان بوده است.
قانون ﷲ برای همه يكی است، چه مـلائك و چه انسان؛ آنها نيز آزادی انتخاب داشته اند تا معلوم گردد بالاخره كداميك آنها ايمان محكم، و كدامين مشكوك بوده اند. رب متعال حافظ بر همه چيز است و هرگز ذره ای از حق هيچكس پايمال نمی گردد:
س۳۴: ۲۱ « و او (ابليس) روی آنها تسلطی نداشت جز اينكه تا من معلوم بدارم از بينشان، آنكه را ايمان دارد از آنكه در شك است و رب تو حافظ بر هر چيز است.»
و اين چنين بوده كه خصومت و اختلاف عقيده بين جماعت و سران عالم اعلا در گرفته است.
دومين اعلاماز جانب رب، توضيحات بيشتری دربارهٔ اين «مخلوق زمينی» بوده است؛
كه اولاً، « بشری» است كه از لجن راكد و سالخوردهٔ تغيير رنگ و بو داده، مشغول به خلق شدن است؛ثانياً، وقتی او، از بقیهٔ مخلوقات کاملاً سوا شود، رب از روح خويش در وی می دمد و لذا پس از آن ملائك بايد حق سجده يا برتريت برايش قائل گردند :
(۱۵: ۲۸) « و آنگاه كه رب تو به ملائك گفت: من مشغول آفريدن بشری هستم از گِل خشك، از لجن،»
(۱۵: ۲۹) « پس چون سوايش كردم و از روح خود در وی دميدم، برايش سجده (مقام برتریت قائل باشيد)
پس در اين دومين مرحله بوده كه در بارهٔ بشر و « روح» ﷲ، به ملائک اعلام گشته.
اين خبرمهم كه البته كليد معما بوده است و تمام نكات مجهول را برای ملائك روشن نموده، ديگر جای بهانه ای باقی نگذاشته، آخرين مهلت برای توبه و بازگشت گمراهان اوليه بوده است.
هم آنانكه بر عليه بشر و انتخاب رب، عجولانه به خلافت ابليس رأی داده بودند.
بنابراين، از زمان اعلام اين خبر، تا تكميل شدن بشر و وقت وقوع سجده، باز هم مهلت انديشه و تعمق به آنها داده شده تا در صورت توبه و پشيمانی فرصت برگشت داشته باشند.
{توجهبفرمائيد: ضمناً از اين آيه مسئله سقط جنين در رحم روشن می گردد: مدت زمان بين وقت بوجود آمدن تك سلول واحد زنده در « دل زمين»، سپس به صورت روينده، و سپس جانوران مختلف … تا انسانی كامل از آنها سوا شده … زمانی است كه هنوز روح ﷲ درش حلول نكرده؛ پس وقتی ﷲ از روح خود در وی دميده، كه به صورت انسانی كامل درآمده، و بدينجهت تبديل به بشر گشته:
۷: ۱۱ « و محققاً ما شما را خلق كرديم، سپس صورت داديم، سپس به ملائك گفتيم برای آدم سجده كنيد، پس سجده كردند بجز ابليس كه (بالاخره) از سجده كنندگان نگشت.»
پس در اين صورت تا وقتی كه تناسب اعضاء بدن جنين در رحم مادر کامل نگشته که روح در آن حلول کند، بشر نشده و در حالت رويندگيست؛ نتيجتاً سقط آن قتل نفس محسوب نمی شود.
اگر درآیهٔ بالا (۱۵: ۲۹) دقت فرموده باشيد، ﷲ هنوز به بشر اسمی نداده، واين دليل بر اين مبنی است.
(قسمت ذیل از تجسسات آقای “اديب يوكسل” در القرآن در اینباره:
مدت رويندگی جنين تقريباً سه ماه و به حساب دقيق القرآن ۸۶ روز است:
(س۴۶: ۱۵) و (س ۲: ۲۳۳)
۴۶:۱۵ « زمان حمل و فصال (يا مدت شيردادن) روی هم = ۳۰ ماه؛ »
۲: ۲۳۳ « و زمان كامل شيردادن = دو سال يا ۲۴ ماه »
(لذا از اين دو آيه برداشت می شود كه زمان حمل انسان، (۳۰) ۲۴ = ۶ ماه يا ۱۸۰ روز) ، در حاليكه زمان حاملگی تقريباً ۹ ماه و يا بطور دقيق = ۲۶۶ روز، يا۳۸ هفته است، پس زمان دقيق جفت شدن روح و جسم جنين = ۲۶۶) ۱۸۰= ۸۶ روز است.) }
درمرحله سومكه رب ملائك را جمع می آورد؛ این هنگامی است كه ديگرانسان از بقیهٔ مخلوقات سواگشته، کامل شده، و رب از روح خویش در او دمیده و لذا اين موجود خاكی به بشریت ارتقاء يافته (اولين انسان كامل حامل ژن بشر) ؛ پس دارای شخصيت و نام و نشان شده، و رب او را « آدم» ناميده است؛ و با دميده شدن « روح» كه زمينه فهم و شعور را در وی هموار داشته، ﷲ اولين هسته و دانه علم را، که علم اسماء باشد، در ذهن وی كاشته و اسم چيزها را در زمين به وی آموخته است:
س ۵۵: ۳) ۴ « انسان را خلق كرد،» ؛ « به وی علم بيان آموخت».
لذا در اين مرحله كه آخرين مرحله و سرآمد مهلت فرشتگان بوده است و نتيجه امتحانشان داده ميشده، ﷲ كل اسرار خلقت دنيا و بشر را برای ملائك عيان نموده، دلايل خويش را برايشان ثابت می دارد.
پس آسمانها، كوهها، زمين و … همه را برای ملائك به صحنه ديد و ادراك ظاهر كرده، به ايشان عرضه می دارد و از آنها سئوال می كند كه، حال كه به علم خود می بالند و يكی از خودشان را برای خلافت و حكومت بر اينها سزاوارتر می پندارند، پس حداقل اسمهايشان را بايد بدانند اگر راست می گويند:
س ۲: ۳۱ « و اسمها را كُلاً به آدم بياموخت؛ سپس آنها را به ملائكه عرضه كرده، گفت: مرا به اسماء اينها اطلاع دهيد اگر راست میگوئید؟!».
ملائك كه از جواب درمانده اند، اقرار به محدوديت دانش خود، و ستايش علم و حكمت ربشان می كنند:
س ۲: ۳۲ « گفتند: تقديس تو را، ما نمی دانيم جز آنچه تو ما را آموختی، حقيقتاً تو تنها عالم حكيم هستی».
حال دگر رب متعال بشر را به اسمش، « آدم »، ندا می كند كه اسماء را به آنها اطلاع دهد؛ او نيز چنين می كند. لذا ملائك شورشگر از جانب رب سرزنش می شوند:
س ۲:۳۳ « گفت: ای آدم! مطلع شان ساز به اسمهای آنان. پس چون ايشان را به اسم های آنان مطلع ساخت، گفت آيا شما را نگفتم كه غيب آسمانها و زمين را من می دانم و آگاهم به آنچه شماآشکار می كنيد و آنچه کتمان می كنيد ؟!».
پس اینها ملائک خطا کار بوده اند، و با وجودی كه ربشان قبلاً ايشان را تذكر داده بوده كه تنها او به اسرار آسمانها و زمين عالم است؛ و آنها را هوشيار كرده بوده كه هر آنچه بكنند، علنی يا پنهانی، از علم او پوشيده نمی ماند و بهركارشان آگاه است، گمراه شده اند و به ديگری پيوستند … !
پس بدينگونه فرشتگان ضعيف و زیر نفوذ قرار گرفته، كه برای اوامر رب قابل اطمينان نبوده اند، معلوم می گردند.
حال دگر برايشان دو راه بيش باقی نمانده، بايد تصميم بگيرند: اگر نهايتاً امر رب را اطاعت كرده و به آدم سجده كنند، در واقع اظهــار توبه و برگشت كرده اند؛ در غير اينصورت از سرپيچی كنندگان ابدی يا « كافرين» خواهند شد.
پس شورشگران كه به وضوح به اشتباه خود پی برده اند، با بقيه ملائك همگی برای آدم سجده می كنند، به غير از ابليس كه بالاخره هم از فرط تكبر، امر رب را رد می كند و لذا از « كافرين» يا كافر و پشت كنندهٔ ابدی می گردد:
س ۲: ۳۴ « و چون به ملائكه گفتيم برای آدم سجده كنيد، پس سجده كردند بجز ابليس كه سرپيچی و تكبر كرد و از كافرين گشت».
(جهت یاد آوری: در القرآن، تمام « اسم صفت» هائی كه به «ين» ختم می شوند، مانند:
« مؤمنين»، «كافرين»، « ظالمين »، « ساجدين » و غيره … ، صفت دائمی و هميشگی آنان را در آخرت وعالم بعدی می رساند؛
ليكن « اسم صفت» هائی كه با « ون» ختم می گردند: « مؤمنون» و «كافرون» و غيره …
گو یای “مؤمن” و “كافر” زمان حال و دنيای ما است كه البته تا اجل عمر نرسيده امكان تغيير حالت دارند. اين قاعده شامل حال ملائك، جن و انس است.
پس «ين» مربوط به ليست و فهرست عالم آخرت و « ون» مربوط به حالت فعلی است.
اين قوانين، که قبلاً در باره شان ذکر شده، در درک القرآن اهميت اساسی دارند كه به وقت مطالعه القرآن بايد در نظر گرفت؛ متاسفانه تابحال دربارهٔ فرق آنها تذكری داده نشده و توجه و جستجوی كافی بعمل نيامده؛ آنها را می توانيد در مقدمه الفرقان بيابيد).
الحمدلله